بدون تو...
بدون تو
آه...
حسرت چه جولایی میدهد برای لحظه دیدار
جسمم میجوشد در این سوی دیوار
مثل یک بیمار گذر میکند
این طعنه ی تلخی است،
انگار بدون تو قصه نیست
حال امشب و هر شب من است
بدون تو لحظه های با تو بودن مثل نام قشتگ تو
پرستو وار از خاطر آرامشم کوچ میکند
نظرات شما عزیزان: